باشگاه فیلم و جلسه تحلیل فیلم ویل هانتینگتون خوب

خلاصه فیلم ویل هانتینگتون خوب
داستان فیلم در مورد ویل هانتینگتون، جوان ۲۰ سالهای است که در دانشگاه سرایدار است و نبوغی ذاتی در زمینه ریاضیات دارد “جرالد لمبیو ” پروفسور ریاضی دانشگاه که استعداد ویل هانتینگتون را کشف میکند.
اما ویل شخصیت ضداجتماعی دارد و به جرم بزهکاری در حال محاکمه در دادگاه است؛ اما پروفسور لامبو قاضی را متقاعد میکند که این جوان بزهکار نابغهای استثنایی است و موفق میشود، رأی قاضی را برای آزادی مشروط او گرفت. لامبو متوجه میشود ویل جوانی بهشدت ناسازگار است.
بهرغم مقاومت ویل هانتینگتون، لامبو او را به یکی از دوستان قدیمی خود که روانشناس ماهری است، معرفی میکند. ویل در آغاز رفتار مناسبی با روانشناس ندارد، ولی بهتدریج رابطهای پر اعتماد میان او روانشناس شکل میگیرد ویل نابغه موفق میشود راهی جدید را در زندگی آغاز کند.
ویل در آغاز فیلم به مسائل زندگی تنها از دید علمی نگاه میکند و به خیال خود بر این باور است میتواند از راه علم و نبوغ خود به قضاوت درباره روحیات دیگران بپردازد که میتوان این مورد را در اولین دیدار ویل با آن مرد روانشناس دید؛ اما سخنان مرد روانشناس با وی باعث میشود دید ویل به زندگی تغییر یابد و سرانجام ویل را متقاعد کند که بر ندای عشق به نامزدش دل ببندد و بهجای پذیرش پیشنهاد سازمان اطلاعاتی آمریکا به نزد نامزد خود برود.
کلیدواژههای مطرحشده در این جلسه عبارت است از:
1_ رابطهای دوسویه و تکمیلکننده
خانم گیتا بروجردی به این مسئله اشاره کردند که هرکدام از این آدمها و شخصیتهای فیلم دارای یک ضعفهای شخصیتی بودند و حتی روانپزشک هم دارای ضعف شخصیتی بود و در رابطه با ویل انگار ویل آیینه در برابرش و به او برخی مشکلاتش را نشان داد
و در یک رابطه
استاد دانشگاه این ضعف را داشت که به این اندازه باهوش نیست.
2-استعداد
خانم گیتا بروجردی به استعداد و هوش ذاتی ویل در ریاضی اشاره داشتند که یک اعتقاد معنوی میگوید ماقبلتر از این جسم کنونیمان در جسمهای دیگری هم زیستهایم و اینکه در امری استعداد داریم از کدهایی که از قبل به ما ارث رسیده است و انگار روحهای ما بارها و بارها زندگی میکردند و تجربههایی رو دوباره زندگی میکنند.
خانم گیلدا بروجردی به مسئله اینکه ما اغلب مثل ویل در ابتدای فیلم استعداد خود را خیلی بدیهی میدانیم. در تعریف استعداد گفتند: استعداد یعنی سرعت یادگیری چیزی برای ما بیشتر از دیگران باشد و گاهی این مسئله باعث میشود آن را پیش پا
افتاده تلقی کنیم و تصور کنیم همه این ویژگی را دارند
3_مقابله با مرجع قدرت
خانم الهام اشرفی به این مسئله اشاره کردند که ما در فیلم تفاوت نگاه آدمها به زندگی را میدیدیم در پروفسور که با بایدهای جامعه جلو رفته بود و زندگی را بر اساس همان هنجارها شکل داده بود و خودش نبود و یکجاهایی سربازوار جلو رفته بود و انگار تبدیلشده به کسی که جامعه میخواسته و هیچ رضایتی از زندگی نداشت و در مقابل ویل که نمیخواست تن به چنین سبکی از زندگی بدهد.
خانم سمیه گرشاسبی نیز به این بعد پررنگ در فیلم اشاره داشتند که دو شخصیت کملا متفاوت را به نمایش گذاشتن پروفسور و استاد دانشگاه که یک فرد کاملا منطقی بود و در مقابل ویل که ساختار شکنی می کرد و حتی روانشناس که مدتی برای کنار همسرش بودن همه چیز را رها کرده بود که در چارچوب منطق قرار نمی گرفت و اشاره داشتند که برخی آدم ها با کارشان ازدواج می کنند و همه چیز را با منطق می سنجند و حتی رابطه عاطفی را فدای این منطق می کنند اما یکی دیگر به طور مثال خودشان کارشان را رها می کنند تا امنیت بیشتری به کانون خانواده بدهند. و
یا اینکه در صحنه ای از فیلم ویل گفت که آجر پرت کردن بالای ساختمان را ترجیح میداد و تا اینکه برای سازمانی کار کند و می گوید:
” من برم بمب بسازم بیفته رو سر یک افریقایی:
و این نشون می داد که این آدم فقط منطق نبود و نابغه بودن خودش را با یک زندگی پاک داشتن قبول داشت
و در رابطه عاطفی دختری را پسندید که به او گفت می دانم که دروغ می گویی اما تو را با همین دروغ ها می پسندم
و یا جایی دیگر در که دختر مورد علاقه ویل به او گفت: تو کاری به کار من نداشته باش بگذار من خودم همان طور که خودم دوست دارم پیش بروم.
در نهایت نشان می داد که هر کسی در زندگی هدف خود را پیدا کند و به دنبال آن چیزی که طلب می کند برود نه چیزی که به دیکته می شود.
خانم گیتا بروجردی نیز به این مسئله اشاره داشتند اینکه ویل نمیخواست زیر سلطه کسی برود مثل پروفسور جرالد که از او شخصیتی دانشگاهی و نابغه را طلب میکرد و این بسیار شبیه به این مسئله است که ما پدر و مادرها فکر میکنیم آنچه برای فرزندمان در نظر داریم برایش خوب است و خوب است از خود بپرسیم:
“شما از کجا میدانید
که این شخصیتی را که شما میخواهید فرزندتان داشته باشد سرانجام از او آدم خوبی خواهد ساخت؟
شخصیت ویل نشان میداد که آدمها دوست دارند خودشان انتخاب کنند و نه اینکه شبیه کسی بشوند که کس دیگری میخواهد.
4_پس زدن احساس
خانم رها آهنگر درباره ویل بیان داشتند که او تجربه تلخی داشته و نحوه بزرگ شدنش از کودکی تا بزرگسالی مدام در معرض آسیب و خشونت بوده و به نظر میرسد این امر سببساز آن است که ویل در بزرگسالی برای اینکه کمتر در معرض آسیب باشد، درهای احساس را بهطورکلی به روی خود ببندد و سعی میکرد با همهچیز با کمترین حد احساس برخورد کند و مثل یک ربات در روابط جلو برود. خانم رها آهنگر درباره این پس زدنهای احساسی و توجه تام و تمام بر منطق صحبت کردند و اینکه تا حدی با ویل هم ذات پنداری داشتند که سعی میکرد به همهچیز از بعد منطق نگاه کند و کمتر به احساس خود توجه کند.
اما در آخر ویل همهچیز را کناری نهاد و به دنبال عشق زندگیاش رفت؛ اما انگار بهتر بود به این تجربه میرسید که زندگی باید تعادل و بالانسی از هر دو باشد هم منطق و هم احساس و اینکه در آخر همهچیز را رها کرد تا به دنبال عشق برود به نظرم یک حرکت ناپختهای آمد.
5_نقاط مشترک عامل پیوند ویل و روانشناس
خانم مونا همتی به تحلیل جلسات روانشناسی میان ویل و روانشناس اش پرداختند.
بهطور مثال درون آشفته یک نقطه پیوندی میان ویل و روانشناس اش بود. درون آشفته روانشناس آنجایی نمود پیدا کرد که قایق در میان موجها نقاشی اتاق کارش بود و نشان دادن ظرفشویی پر از ظرفهای شسته نشده تلنبار شده نشان میداد که چقدر آشفتگی ذهنی که نمادش در بیرون هم رخ میدهد وجود دارد.
نکته دیگر در نگاه خانم مونا همتی به تحلیل جلسات روانشناسی که ویل و روانشناس برگزار میکردند توجه به روشن نکردن سیگار ویل در اولین جلسه بود. بازهم یک نقطه مشترک وجود داشت. هر دو به کتاب علاقهمند بودند. ویل باب ارتباط را باز کرد و از همان لحظه اول، یک “زمینه مشترک ” آنها را به هم نزدیک کرد.
در جلسه اول: روانشناس گلوی ویل را فشار میدهد و میگوید که بار آخرت باشد و هنوز جلسات چارچوب دارد و تایم بندی دارد و میتواند فشار دادن گلوی ویل و عصبانی شدن روانشناس نشان از این باشد که او هم دارای ضعفهایی است و مثلاً عصبانی میشود و ممکن است خارج از عرف عمل کند.
در جلسه دوم که در کنار قوها و طبیعت برگزار میشود روانشناس به ویل میگوید تو حرف بزن و از تجربه زیسته خودش میگوید و این امر سبب میشود که بیشتر این ارتباط شکل بگیرد.
اما در جلسه سوم: حرف نزدند. همان روابط دوستانه که میتواند حرفی هم در میان نباشد اما ارتباط بدون کلام هم وجود دارد
جلسه چهارم: خوابآلودگی روانشناس که باز ایجاب میکرد که ویل آغاز ارتباط را رقم بزند.
رابطه همدلانه در درمان
خانم منصوره روحانی فر از بعد روانشناسی به رابطه ویل و روانشناس اشاره داشتند و بیان داشتند که به نظر می رسد در جایی از فیلم که روانشناس برای دانشجوهایش صحبت میکرد و می گفت باید سعی کنید اعتماد طرف را بدست بیاورید و بعد که خودش وارد عمل شد واقعا توانست این اعتماد را شکل دهد و به گفته ی خود عمل کند. همان طور که می دیدیم در جلسات اول از رابطه از بالا به پائین نبود و به ویل القا نمیکرد که تو مریض هستی و یک حالت صمیمانه را برقرار کرد و از خودش گفت و خودافشایی میکرد و با این روش توانست خوب رابطه را جلو ببرد و ویل را به اعتماد را به خود جلب کندو حس صمیمیت را برقرار سازد تا ویل آرام آرام به او اعتماد کند
خانم الهام اشرفی به ارتباط ویل و روانشناس که یک رابطه از بالا به پائین نبود و بلکه روانشناس تلاش کرد با اعتمادسازی و همدلی شروع کند و دوم درسهایی که روانشناس به ویل یاد داده بود را خود ویل به او بازمیگرداند اشاره داشتند مثل جملاتی که تکرار شد:
_فلسفه عجیبیِ زندگیه شاید زندگی رو بگذرونی بدون اینکه خودت رو بشناسی.
_عذرخواهی میکنم که من نتوانستم سر قرار حاضر بشوم و با دختر موردعلاقهام قرار دارم.
دیدگاهتان را بنویسید